کلبه ی شعر

شعر را باید خواند، شعری که زندگیست

کلبه ی شعر

شعر را باید خواند، شعری که زندگیست

باران -فهمیه فروغی -دکلمه از آرشام ارجمند


باران که میزند

دلم دست مرا می گیرد

می کشاند و میبرد کنار پنجره

و چون کودکان بازیگوش

در سینه به این سو و آن سو می دود

بیقرار می شود و بیتاب

و تا عکس خیالش را در ذهنم نکشم

آرام نمی شود و نمی نشیند سر جایش

دلکم قدم زدن با او را می خواهد

در زیر چتری که دستان اوست

و تکیه دادن به شانه ای که بتواند در هم آغوشیش مست شود از 

عطر حضور او و عطر باران

آری 

باران که می زند

دلم فقط یک او می خواهد.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد